
تحلیل روانشناختی فیلم «خانهی پدری»
آزاده وزیری – روانشناس
وزیری، دارای مدرک دکترای روانشناسی و متخصص روانشناسی بالینی است. وی عضو سازمان نظام روانشناسی و مدرس دانشگاه آزاد است. ترجمهی کتابهای تخصصی روانشناسی و روانپزشکی بخش دیگری از سوابق او است. او بهطور ویژه به حوزهی روانشناسی هنر علاقهمند و در این شاخهی روانشناسی مطالعه و فعالیت کرده است.
«ملوک» دختر جوانی است که به دلایل ناموسی، که در فیلم به جزئیات آن پرداخته نمیشود، توسط پدر و برادرش «محشم» به قتل میرسد و در زیرزمین خانه دفن میشود و اینگونه فیلم خانهی پدری آغاز میشود. بازگونکردن جزییات دقیق خشم خانواده نسبت به دختر، از نقاط قوت فیلم است زیرا باعث میشود تمرکز اصلی بر خشونت خانوادگی و سهمگینی آن معطوف شود و نه بر علت وقوع آن. و چه فرقی میکند علت چیست؟ آیا دانستن دلیل ممکن است باعث تطهیر جنایت شود؟ ملوک چه عملی باید انجام داده باشد تا از سهمگینی قتل او به دست مردان همخونش کاسته میشود؟ چه رفتار ناهنجاری باعث میشود تا قتل را رفتاری طبیعی در نهاد خانواده به حساب بیاوریم؟ طبعاً هیچ.
و به همین دلیل است که نام خانهی پدری، به صورتی کنایهآمیز برای فیلم انتخاب شدهاست: خانه باید جایی باشد که فرد بیشترین احساس امنیت را در آن دارد و وقتی صفت مردانه و قدرتمند پدر نیز به آن اضافه میشود، بر این امنیت تأکید بیشتری میکند. در واقع، فیلم توصیفی است از فرهنگ مردسالار و تضییع حقوق افراد بهخصوص زنان در جوامع سنتی.
خشونت مردانه
در روند فیلم، زمان سپری میشود و به نوعی شاهد رشد نسلهای مختلف خانواده هستیم. در این گذار، تقریباً تمام مردان بهنوعی یا در قتل شریکاند، یا آن را تأیید میکنند، ولی تمام زنان، که البته مردان سعی میکنند تا آنها بیخبر نگاه دارند، وقتی متوجه آن میشوند، آن را محکوم میکنند. چرا اینقدر بین این دو جنس در نوع واکنش، تفاوت وجود دارد؟ میتوان آن را بهنوعی همذاتپنداری زنان با ملوک دانست و اینکه آنها نیز خود را قربانی میدانند: ازدواجهای اجباری، تحقیر، بیخبری در تصمیمات و غیره. اما چرا مردان راحتتر دست به خشونت میزنند؟
نظر روانکاوی: کارن هورنای
«فروید» از زنان بهعنوان انسانهایی که قربانی وضعیت کالبدشناختی دستگاه تناسلی خود هستند یاد میکرد و معتقد بود که زنان همیشه نسبت به مردان بهخاطر داشتن آلت تناسلی احساس خشم و حسادت میکنند. «هورنای» با این اندیشهی «فروید» مخالف بود و اعتقاد داشت که جنس مذکر، چه بزرگسال و چه خردسال، بهدلیل توانایی مادرشدن زنان، که آنها را از نظر فیزیولوژیکی نسبت به مردان برتر میسازد، به آنان حسادت میورزد.
وی به موازات تجارب شخصی خویش بههنگام درمان بیماران مرد به وجود غبطهی رحمی در آنان پی برد. «هورنای» عنوان کرد وقتی فردی مثل من که تجربهی نسبتاً زیادی در تحلیل زنان دارد به تحلیل مردان بپردازد، با شگقتی زیاد درمییابد که مردان چقدر بهخاطر باروری، زایمان و توانایی مادرشدن، داشتن سینه و شیر دادن به زنها حسادت میکنند.
طبق نظر «هورنای»، مردان سعی میکنند که احساس غبطهی خود را با پیشرفت در کارهایشان و تلاش برای کسب موقعیتهای برتر نسبت به زنان جبران کنند. علاوه بر این، غبطهی رحمی و احساس بیزاری و تنفر همراه با آن به شکل ناهوشیار منجر به بروز رفتارهایی در جهت تحقیر و کوچکشمردن زنان میشود. مردان با انکار حقوق برابر زنان، فرصت مشارکتهای اجتماعی را از آنان سلب میکنند و با کم ارزش جلوهدادن پیشرفتهای آنان میکوشند که برتری طبیعی خود را حفظ کنند، غافل از اینکه زیربنای این رفتارها، احساس حقارت ناشی از غبطهی رحمی است. ۱
نظر روانشناسی فیزیولوژیک: تستسترون
این موضوع نشان داده شده است که برخی از مواد شیمیایی بر پرخاشگری تأثیر دارند. مثلاً تزریق تستسترون که یک هورمون جنسی نرینه است، پرخاشگری را در حیوانات افزایش میدهد. در میان افراد بشر، نیز، یافتهی مشابهی وجود دارد. اگر مقدار تستسترون بر پرخاشگری تأثیر دارد، آیا بدان معناست که مردان پرخاشگرتر از زنان هستند؟ ظاهراً چنین است. پسرها بهطور ثابتی از دختران پرخاشگرترند. به همین ترتیب، در سراسر جهان، اکثریت عظیمی از بزرگسالانی که برای تخلفات جنایی از همه نوع، بازداشت میشوند، مرد هستند.
به علاوه، زنان معمولاً بهدلیل جرائم مربوط به مال و دارایی بیشتر از جرائم خشونتآمیز مانند قتل و حملهی سنگین بازداشت میشوند. آیا این موارد ناشی از تفاوتهای زیستشناختی است یا تفاوت در یادگیری؟ نمیتوان مطمئن بود، لیکن شواهدی به نفع تفاوتهای زیستشناختی وجود دارد. در آمریکا بهرغم دگرگونیهای اجتماعی چشمگیری که در ۳۵سال گذشته بر زنان تأثیر گذاشتهاند، در وقوع جرائم خشونتآمیزی که زنان مرتکب میشوند در مقایسه با جرائم ارتکابی مردان افزایشی حاصل نشده است.
عمومیت تقریبی تفاوتهای جنسیتی در پی مطالعهی بینفرهنگی «دین آرچر» و «پاتریشیا مک دانیل» تحکیم یافته است. این محققان از نوجوانان ۱۱ کشور درخواست کردند که داستانهایی مربوط به تعارض میان مردم را مطالعه کنند. داستانها پیش از نتیجهگیری به پایان میرسیدند. آنها دریافتند که درون هر کشور، مردان جوان تمایل بیشتری به راهحلهای خشونتآمیز برای تعارض نشان دادند تا زنان جوان.
بر اساس دلایل آشکار، تفاوت بین زنان و مردان در این یافتهها با تفاوتهای بیوشیمیایی ارتباط دارد. در عین حال، مشخص است که این یافتهها منحصراً ناشی از تفاوتهای بیوشیمیایی نیستند. «آرچر» و «مک دانیل» دریافتند که گرچه درون یک فرهنگ خاص، مردان شواهد پایدارتری در بالاتربودن سطح پرخاشگری در مقایسه با زنان نشان میدهند، خودِ فرهنگ هم نقشی در عمده ایفا میکند. مثلاً زنان استرالیا و زلاندنو بیش از مردان سوئدی و کرهای شواهدی از پرخاشگری داشتند۲٫
عوامل ایجاد پرخاشگری
درد و ناراحتی، پیشدرآمدهای پرخاشگری هستند. اگر موجودی درد و رنج احساس کند و نتواند از صحنه فرار کند، تقریباً ناگزیر دست به حمله میزند. اغلب ما وقتی در معرض دردی سخت و غیرمنتظره قرار میگیریم، تندخو و تحریکپذیر میشویم و در نتیجه مستعد آن میشویم که به نزدیکترین هدف در دسترس حمله کنیم۳٫
از مهمترین بخشهای هویت مردان در جامعهی سنتی ، در ارتباط با ناموس آنها تعریف میشود. اگر از سوی جامعه، چه به صورت شایعه و چه عینی، این ناموس مورد تهدید واقع شود، رنج عظیمی بر مرد تحمیل میشود. در واقع، کل هویت مردانه و اخلاقگرایی او زیر سوال برده میشود. به این ترتیب مردان در مواقعی که آبروی ناموسی آنها مورد تهدید واقع میشود خشم و پرخاشگری بالایی را نشان میدهند.
آیا فقط زنان قربانیاند و مردان گناهکار؟
از استعاریترین پلانهای فیلم در همان سکانس آغازین وقتی پدر و برادر با ملوک درگیرند تا او را بکشند، برادر تعادلش را از دست میدهد و در قبری میافتد که به دستور پدر برای خواهرش حفر کرده است: برادر پیش از خواهرش و به شکلی دیگر کشته میشود. فرهنگ خشن، ابتدا روح مردان را میکشد و بعد از آنها بهعنوان ابزاری برای سرکوب زن استفاده میکند. محتشم تا آخر عمر با تردید و ترس زندگی میکند. او در همهی مراحل مهم زندگی چشمی به زیرزمین، که مدفن خواهر است، دارد. حتی پدر نیز که در تمام سکانس زندانیکردن و تعقیب و برنامهریزی و انجام قتل چنان مسلط و خونسرد بهنظر میرسد، که گویی در حال مدیریت هرس فصلی باغچهی خانه است، بعد از کشتهشدن دختر گریه میکند. او دخترش را دوست دارد. در واقع، این خشونت نهادینهشدهی غالب است که کل خانواده را قربانی میکند.
«چودورو» معتقد است که تفاوتهای روانشناختی بین مردان و زنان ناشی از این واقعیت است که زنان عمدتاً مراقبتکنندگانی هستند که بچهها را بزرگ میکنند. هویت دخترها بر مبنای تداوم رابطهی آنها با مادرشان استوار است درحالیکه پسرها هویت خویش را بهصورت فردی مستقل از مادر که با پدر همانندسازی کردهاند، توصیف میکنند. دخترها از طریق همانندسازی با مادر که امیال و هدفهای خود را فدای خدمت به خانواده میکند، قابلیت خود را برای خودمختاری و استقلال کاهش میدهند. پسرها ماهیت پرخاشگر و قدرتطلبی مردان را الگو قرار داده و از اینرو قابلیت خویش را برای ابراز همدلی و برخی هیجانها کاهش میدهند۴٫
«کازچاک» نقشی که جنسیت در شکلدهی هویت مردان و زنان بازی میکند بررسی کرده و معتقد است که مردانگی، زنانگی را تعیین میکند. برای مثال، چون مردان به بدن زنان توجه زیادی میکنند، به ظاهر زنان در جامعهی غرب اهمیت زیادی داده میشود. از مردان انتظار نمیرود که تکانههای جنسی خود را کنترل کنند اما از زنان انتظار میرود پاکدامن بمانند، از لحاظ جنسی بدن جذابی داشته باشند و تکانههای جنسی مردان را کنترل کنند. ( نظریهها، ص ۳۸۹) مسئلهی آبرو و ناموس هم که هستهی مرکزی فیلم را تشکیل میدهد در همین جهت است: حتی احتمال رابطهی دختر با فردی از جنس مخالف با شدیدترین برخورد ممکن مواجه میشود.
گرچه اغلب پژوهشهای اولیه روی رشد زنان متمرکز بودهاند، اما نظریهی ارتباطی فرهنگی و دیدگاههای فمینیستی دربارهی رشد گسترشیافته و مردان را نیز دربرمیگیرند. پژوهشگران فمینیست ثابت کردهاند که وقتی کل رشد انسان از پشت عینک جنسیتزدهی مرد دیده شود، ویژگیهای مهم زنان و مردان، هر دو، نادیده گرفته شدهاند.
ما از طریق تحقیقات «گلیکان»، «میلر» و دیگران، مدلهای رشد تازهای را برای آگاهی از زنان و دیدگاه جدیدی را در اختیار داریم که تأیید میکند هم زنان و هم مردان بد فهمیده شده و برچسب نادرست به آنها زده شده است. زنان و مردان در درمان یاد میگیرند میتوانند ویژگیهای رفتاری دوجانبه را تجربه کنند؛ خود را بهعنوان افرادی که در مواقع مختلف وابسته یا مستقل هستند بپذیرند، ببخشند، فکر و احساس کنند و رئوف یا بیرحم باشند۵٫
از خانه تا خانواده
خانه و خانواده از دیرباز به هم پیوند خوردهاند. در واقع، خانهی پدری مجازی است از خانواده. اما آیا این خانواده واجد ویژگیهای لازم برای یک خانوادهی سالم و سازگار است؟
راهبردهای مقابلهای خانوادهها
راهبردهای مقابلهی خانوادههای سالم و خانوادههای ناکارساز هم بهلحاظ کیفی و هم بهلحاظ کمی با هم فرق میکنند. خانوادههایی که قادرند با فشار روانی مقابله کنند، طبق نظر «فیگلی» و «مک کویین» حداقل دارای اکثر ویژگیهای زیر هستند ( ویژگیهایی که بیشتر آنها در خانوادهی موردبحث فیلم خانهی پدری وجود ندارد):
۱٫ توانایی شناسایی عوامل فشارزا
( افراد خانواده این فیلم حتی قادر نیستند که بفهمند مسئله واقعاً چیست. ملوک تا آخرین لحظه منکر انجام هرگونه اشتباهی است)
۲. تلقی موقعیت بهصورت مشکل خانوادگی، نه مشکل یک عضو
( در این فیلم، مشکل فقط مسئلهی یکی از اعضا یعنی ملوک تلقی میشود و راهحل نیز تنها حذف ملوک دانسته میشود)
۳٫ قبول یک رویکرد راهحلمدار بهجای سرزنشکردن
( آنها فقط ملوک را مقصر میدانند و محکوم میکنند و بهدنبال راهحل نیستند)
۴٫ نشاندادن تحمل برای سایر اعضای خانواده
(هیچگونه تحملی از خود نشان نمیدهند، کوچکترین تخطی از اصول پذیرفتهشده با شدت پاسخ داده میشود)
۵٫ بیان روشن تعهد و عاطفه به سایر اعضای خانواده
( عاطفه نقش کمرنگی دارد. ملوک که احتمال میرود از اصول سرپیچی کرده به قتل میرسد، دختر حشمت که قرار است بدون رضایت خود به عقد مردی مسن درآید، وقتی اطاعت نمیکند کتک میخورد. وقتی دست به خودکشی میزند، حشمت حتی او را تا بیمارستان همراهی نمیکند )
۶٫ ارتباط باز و روشن میان اعضا
( آنها بدون شنیدن حرفهای ملوک او را متهم کرده و حکم را اجرا میکنند)
۷٫ همبستگی خانوادگی بالا
( زنها در مجموع در تصمیمات شرکت داده نمیشوند. عمو، پدر را مجبور به قتل دخترش میکند)
۸٫ انعطافپذیری نقشی
( انعطافی دیده نمیشود، مردها خشن و پرخاشجو هستند و زنها را در تصمیمات شرکت نمیدهند)
۹٫ بهرهبرداری مناسب از منابع درون و بیرون خانواده
۱۰٫ فقدان خشونت فیزیکی
( بالاترین حد خشونت فیزیکی، یعنی قتل، را شاهد هستیم. تحقیر کلامی نیز جاری است. در جای دیگر، سرپیچی دختر حشمت از ازدواج اجباری با کتک او روبهرو میشود و در نهایت، دختر جز خودکشی چارهای نمیبیند)
۱۱٫ فقدان سوءمصرف مواد۶
پینوشتها
۱٫ نظریههای شخصیت، ص ۱۸۵/ شولتز، جوان/ ترجمهی یوسف کریمی و همکاران/ نشر ارسباران/ ۱۳۸۳ (چاپ چهارم)
۲٫ روانشناسی اجتماعی، ویرایش هشتم، ص ۲۹۰ و ۲۹۱/ الیوت ارونسون/ ترجمهی حسین شکرکن/ چاپ هفتم (۱۳۹۱)/ انتشارات رشد
۳٫ روانشناسی اجتماعی، ص ۲۹۲
۴٫ نظریه و کاربست مشاوره و رواندرمانی، ص ۳۸۷/ کری، جرالد/ ترجمهی یحیی سیدمحمدی/ نشر ارسباران/ ۱۳۸۵ (چاپ اول)
۵٫ نظریه و کاربست مشاوره و رواندرمانی، ص ۳۸۹
۶٫ خانوادهدرمانی، تاریخچه، نظریه و کاربرد (ص ۶۲ )/ ساموئل گلادینگ/ ترجمهی فرشاد بهاری/ چاپ دوم ۱۳۸۶)/ انتشارات تزکیه